نمایش نوار ابزار

حماسۀ شیخ علی قاضی بنابی و شکست قشون شیخ عبیداللّه

حماسۀ شیخ علی قاضی بنابی و شکست قشون شیخ عبیداللّه

برادران کُرد در همسایگی جنوبی آذری‏ زبانان قرار دارند و در طول تاریخ با مهر و محبّت و با احترام متقابل در کنار هم زندگی مسالمت‏ آمیز داشته و دارند.مبادلات تجاری، فرهنگی، اجتماعی، مهاجرت‏،اقامت در شهرهای همدیگر و وصلت میان این دو قوم آنها را چنان به هم نزدیک کرده است که امروزه مرز مشخصی نمی‏ توان میان آنها قائل شد. نقل حوادث و اتّفاقات تاریخی وظیفه‏ ای است که تاریخ‏نگاران بر عهده دارند. در عین حال، نقل حوادث تلخی که افراد سودجو، خودخواه و جاه‏ طلب مسبّب آن بوده و هر دو قوم نیز از آن به تلخی یاد کرده باشند بی‏گمان هیچ تأثیری در روابط برادرانۀ امروزی آنها نداشته و نخواهد داشت.قیام و شورش شیخ عبیداللّه شمزینی (نهری) یکی از این حوادث ناگوار و تلخ دورۀ قاجار است. مرحوم شیخ مردوخ کردستانی دربارۀ شیخ عبیداللّه می‏ نویسد:

شیخ عبیداللّه شخصی که رشتۀ علایق گسسته و در سجّادۀ عبادت نشسته، لباس فقر بر دوش گرفته و به غیر از خدا را فراموش کرده و با خدا عهد و سوگند نموده که پیشوای مذهب و راهنمای و خدمتگزار خلق بوده، دروازه‏های بهشت به روی آنها باز کند.او در قریۀ نهری یا نوچه که در سرحدّ عثمانی واقع است سکنا دارد.و این شیخ به عشایر و ایلات صحرانشین سرحدّ ایران و عثمانی که معیشت آنها مادام‏ الحیوه از تاخت‏ و تاز است و فی‏ الحقیقه از هر دین و رسم و راه بی‏ خبر، بلکه جز راهزنی و قطع طریق رویّه و طریقۀ دیگر ندارند… .[۱]

شیخ عبیداللّه که سودای ریاست در سر داشت همراه با پسر خود عبدالقادر در سال ۱۲۹۷ ﻫ.ق.قیام می‏کند و حمزه آقای منگور، از رؤسای ساوجبلاغ مکری، نیز در این کار از وی حمایت و پشتیبانی به عمل می‏ آورد. اقدامات وی علیه مردم ایران و سودای اشغال آذربایجان و کردستان در راستای توطئه‏ای بود که طرح آن را دشمنان ایران ریخته بودند… .[۲]

و ……………………………………… ادامه در کتاب دو جلدی نگاه نگاره ها

 

شیخ عبیدالله

 

در نهم شهر ذیقعده الحرام اردوی شیخ‏زاده به خرابی‏ های میاندوآب حرکت کرد، شیخ ‏زاده حکم کرد که همۀ اهالی ساوجبلاغ به اردو ملحق شوند، حتّی علماء و حاجیان و این همه مجبوراً به اردو ملحق شدند، مگر امام جمعه که با کمال رضامندی دست به گردن زده می‏ گفت بروید غزا (جنگ) و تاراج بکنید، گناهش به گردن من، اردو به این اجتماع رو به طرف بناب گذاشتند.[۳]

در چهاردهم ذیقعده الحرام (۱۲۹۷ ﻫ.ق.)اردوی شیخ ‏زاده از میاندوآب حرکت به ملک کندی [ملکان امروزی] رفت.این بار به طمع غارت جمعیّت بیرون از حدّ مهیّا کرده بود، عدد سواره هشت هزار[و]تفنگچی نزدیک به نه هزار بود مردمان بی‏سلاح و بی‏سر وپا که از هر طرف به امید غارت جمع بودند تا به بنابحمله کنند….[۴]

…وقتی که اردوی شیخ ‏زاده از میاندوآب به طرف بناب حرکت کرد، محمد آقای مامش به شیخ ‏زاده گفته که اوّل باید رسولی پیش قاضی فرستاد که شاید بی‏ خون‏ریزی و جنگ شهر را متصرّف شویم، پس رسول پیش من فرستادند، رسول اسماعیل آقای قرا پاپاغ بود، بعد از اظهار این مطلب من جواب دادم که شیخ عبیداله مردی است ملّا و من هم مردی هستم ملّا،.من کمتر از ملّا محمد علی زنجانی نیستم که مدّت‏ها در جلو دولت ایستادگی کرده جنگ می‏ کرد.من هم می‏ توانم که به تبعۀ خود در مقابل یک ملّایی ایستادگی بکنم، پس جنگ نکرده به او تمکین نخواهم کرد….[۵]

…حکم حرکت به طرف بناب می‏دهد، کهریزه بازار را که در نیم فرسنگی بناب است فخیم لشکر شقاوت اثر خود می‏ کند و از آنجا از روی تپّه ‏های کوچک دور بناب[قره ‏قشون ] بر سر بناب یورش می‏ گذارند.چون به نزدیکی شهر

از طرفی حاجی آقا علی قاضی بناب که انسانی شریف بود، به مجرّد شنیدن ماجرای قتل ‏عام میاندوآب، در لوازم استحکامات و شرایط نگاهداری بناب، مجاهدات و ………… ادامه در کتاب دو جلدی نگاه نگاره ها

 

…سواران چون بناب را غیر مسخّر اردوی اکراد را بی‏ نتیجه و ثمر [کذا]، پس‏ نشسته دیدندنادم و متأسّف رنج برده و گنج ندیده، تهی‏ دست به محلّ خود مراجعت کردند[۶][یعنی شکست].

…به اعتقاد راقم، اگر چه مقدّمه‏ ای میاندوآب باعث قتل نفوس و سفک دماء و نهب اموال و هدم ابنیه شد و ما هم اوّل کسی بودیم که به جهت حیوانیّت و مجنونیّت بین نوع بشر گریه کردیم و گفتیم، این است یک تاریخ دیگر فاناتیمی و ماثران راست است اقتدار [اینگونه] روحانیین همیشه مضرّ عالم بوده است… .[۷]

واقعیّت این است که اردوی شیخ عبیداللّه بناب را به همین سادگی ترک نکرده‏ بودند. آنان خسارت زیادی به شهر وارد آورده بودند.و ……………………..

ساکنین بناب برعکس مردم میاندوآب سخت مقاومت می‏ نمایند، چون پس از وقایع میاندوآب می‏دانستند در صورتی که پای مهاجمان باز شود کسی را زنده نخواهند گذاشت، لذا از کوچک و بزرگ جهت مقابله با مهاجمان آماده شده، درگیر جنگ می ‏شوند.در نتیجۀ رشادت و جدّیّت مردم و رهبری حاجی علی قاضی، مهاجمان شکست خورده به سمت ملک کندی (ملکان) عقب می‏ نشینند و بدین سان بناب از دستبرد محفوظ می‏ماند… .[۸]  و  ………………………..

 

شاهزاده نادرمیرزا که از نزدیک شاهد وقایع بود از شجاعت شیخ علی قاضی بناب این گونه یاد کرده است:

… وقتی که به بناب رسیدیم از هر جا و هر مکان صحبتی به غیر از توصیف و تعریف آقا علی [شیخ علی قاضی]در میان نبود و همه کس او را خلاص‏دهنده و منجی لقب کرده، و می‏ گفتند اگر او نبود بناب از دست رفته بود، چون پیش از آنکه مدد از آذربایجان برسد و چه بعد از آن قاضی مانند یک نفر جنگی رشید وطن‏ پرست شهر را در خطر دیده،در هر طرف شهر سنگری بسته و مردمان را متّفق،بر سر خود جمع نموده و ایشان را به مدافعۀ دشمن و نگهداری شهر تشویق می‏ کرد.در هنگام محاربه مدت یک هفته[۹] بدون اینکه اظهار خستگی یا اندکی آسودگی بکند به اتّفاق پسر خود محمد آقا همۀ اهل شهر را در برابر نگاهداشته زمان به زمان به سنگرها سر کشیده و به هرکس که لازم بود گلوله و باروت قسمت می‏کرد، از هیچ گونه مدد و مظاهرت، چه به پول و چه به چیز دیگر مضایقه نمی‏کرد.چنین عالمی در ایران به ‏ندرت پیدا می‏شود.من   و ………………….  .[۱۰]

شیخ علی قاضی در سال ۱۳۰۵ هجری قمری در سفر به مشهد مقدس مسموم می‏گردد و در رواق اللّه‏وردی خان، وزیر شاه عباس،دفن می‏شود..[۱۱]

در کتاب آذربایجان و والی عکاس و نیز در کتاب فتنه شیخ عبیداللّه،به ویژه در اسناد آورده‏ شده در کتاب اخیر ،[۱۲] گزارش‏ ها و مطالب به صورتی نوشته شده‏ اند که انگار این رویداد تاریخی و حمله و، به دنبال آن، پیروزی در شهر مراغه اتّفاق افتاده است نه در شهر بناب.شاید به همین خاطر باشد که نویسندگان می‏ گویند بناب و شهرهای نزدیک مراغه، به دلیل مرکزیّت مراغه در گذشته، تحت‏ الشعاع این شهر واقع گردیده و هر رویداد تاریخی به نام مراغه ثبت شده است.از آن جمله، چنان‏که غوریانس می‏نویسد:پیش از آنکه کمکی از آذربایجان برسد، شیخ علی قاضی به همراه مردم بناب مدّتی به تنهایی در برابر مهاجمان ایستادگی کرده است و نیروی کمکی بعداً از آذربایجان رسیده است.و ……………………….

از تبریز به طهران

به خاک پای جوهرآسای مبارک همایون شاهنشاهی– روحنا فداه

… عرضه می‏ دارد: الآن تلگرافی از خوی و نوشته‏ ای از امامقلی میرزا از شیشوان و نوشته‏ ای از مراغه رسیده بود که تمام آنها را عیناً به کمال استحضار خاطر انور تلگراف نمودم و به جهت اعتمادالسطنه و اقبال‏الدوله کمال تشویش دارم.پول و قورخانه و چادر که به جهت اعتمادالسلطنه، در سه فرسنگی بناب معطّل شده‏اند و از بابت محاربه که فیمابین اردو و کردها در میان بوده است تا دیروز نتوانسته بودند به اردو ملحق شوند… . غلام خانه‏ زاد: حسین شب ذی قعده.[۱۳]

 

و ………………………………. ادامه در کتاب دو جلدی نگاه نگاره ها

 

 

 

[۱].غوریانس ۲۵۳۶، ۲۲-۲۳

[۲].وبسایت کمیتۀ مردمی دفاع از غرب آذربایجان

[۳]. غوریانس ۲۵۳۶، ۵۴

[۴]. غوریانس ۲۵۳۶، ۵۷

[۵].غوریانس ۲۵۳۶، ۸۸

[۶]. غوریانس ۲۵۳۶، ۶۲-۶۵

[۷]. غوریانس ۲۵۳۶، ۷۰

[۸]. بیگ‏ باباپور و غلامیه ۱۳۹۰، ۳۹

[۹].زمان این جنگ، برابر تاریخ قید شده در اسناد چاپ‏ شده در کتاب فتنه شیخ عبیداللّه شمزینی، از ۲۱ ماه  ذیقعده  تا ۴ ذی حجه سال ۱۲۹۷ ﻫ.ق. و به مدت ۲۴ روز بوده است (بیگ‏ باباپور و غلامیه ۱۳۹۰، ۲۱۸).

[۱۰]. نادر میرزا ۱۳۷۳، ۴۶۴؛ محمدزاده ۱۳۹۰، ۲۵

[۱۱]. دهقان ۱۳۸۹، ۶۸

[۱۲].متأسّفانه، نویسنده از اصل اسناد هیچ نمونه‏ ای در کتاب نیاورده و در زیرنویس آنها نیز منبعی ذکر نشده است.

[۱۳]. بیگ‏ باباپور و غلامیه ۱۳۹۰، ۲۶۵