نمایش نوار ابزار

نظام ارباب رعیّتی : شاققول : ( مُهر خرمن ،  مُهرداغ )، قسمت ۱ و ۲ و ۳ و ۴

نظام ارباب رعیّتی: ( قسمت های ، اول ، دوم ، سوم ، چهارم  و …  )

عکس فوق شاققول ( مُهر خرمن ) مُهر مخصوص ارباب اراضی کشاورزی منطقه آغاجاری بناب است .

       شاققول : عبارت بود از تخته چوبِ ( ماله شکل ) با نوشته و علامات کنده کاری شده ی مخصوص ، که هر ارباب برای خود شاققول با علامت مخصوصی داشت . این شاققول به صورت مُهری بر خرمن گندم در خرمنگاه روستای ارباب توسط مباشر ( نماینده ارباب ) مُهر می خورد ، وقتی علامت این مُهر بر روی خرمن گندم می افتاد ، اگر کسی چیزی از آن برمی داشت و یا حیوانی مانند سگ ، گربه ، مرغی و گوسفندی از روی آن عبور می کرد گندم ریزش کرده و جای مهر خراب می شد و ارباب و یا مباشر ادعا می کرد رعیّت بدون اجازه ارباب از گندم برداشته است ، در این صورت رعیت را تا دم مرگ کتک می زدند تا عبرتی برای دیگران باشد .

     در واقع شاققول :  مُهر داغی بود بر خرمن هستی کشاورزان ، دارایی و زندگی زحمتکشان ، رنج دیدگانی که به نام های نوکر ، غلام ، برده و کنیز ،‌  از طرف خدایان ، اربابان و زیاده خواهانی که با به دست گرفتن قدرت مالکیت روستا ، کشاورزان را رعیّت خطاب می کردند .

    شاققول دست ما را می گیرد و از تونل های تاریک تاریخ عبور می دهد و در نقش یک نقّال ، داستان های دردآور و ستم های زمان ارباب رعّیتی را نقل ، و می گوید این ظلم و ستم از طرف چه فکر و ایده ای و یا از طرف چه تشکیلاتی مُهر تأیید می گرفت و رعیت در میان این فشار های سیستماتیک جز سکوت مرگبار راهی برایش نمانده بود  . تا بدانیم ، تمدّن امروزی از کدامین مشکلات و معضلات اجتماعی عبور کرده است .

       بزرگان و دانایان تاریخ ایران باستان ،  نظام ارباب رعیّتی نمی تابیدند ، انگار در فرهنگ ایرانیان همچو نظام ظالمانه ای نبود

    این پیام را از سروده های باستانی کودکان دطن به خوبی دریافت می کنیم . یک نظری به این سروده ی زیبای ایرانی در ادبیات کهنِ که در کودکی در همین شهر بناب ، در کوچه بازی می کردیم ، بیاندازید . بنام

   (  بَ بَی ، اچینچی / بَی اچینچی / شام آغاجی / شاطر جِچی / قوز آغاجی / گوتور جِچی / هاب بان / هوب بان / و …. ) آن وقت مقام و منزلت و جایگاه کشاورزان را در از دیدگاه فرهنگ ایرانیان خواهیم دانست .

   مدت ها بود دنبال شاققول می کشتم پیدا نمی کردم ، اولین بار شاققول مخصوص ارباب اراضی کشاورزی منطقه آغاجاری بناب را مرحوم حاجی عباس جوانشیر در میدان مهرآباد به هنگام تعمیرات گرمابه مهرآباد به حقیر داد . و او بود که اولین جرقه موزه مردم شناسی را در افکارم رویاند روح شاد و نامش گرمی باد .

   با دیدن این شاقول پنجره ای باز شد به فرهنگ و فضای گذشته و تاریخ زمان ارباب رعیتی ، زبان گویای زحمتکشان و ستم دیدگان کشاورزان

 

شاققول : ( مُهر خرمن ،  مُهرداغ ) ( قسمت دوم  )

 

      تا چند دهه پیش تا سال ۱۳۴۲ هنوز نظام ارباب رعیّتی بر صنعت کشاورزی حاکم بود ، شاید بسیاری از مردم و نسل امروز به سبب فاصله گرفتن از آن زمان ها ، تصویر درستی از ( شاققول ) و نظام ارباب رعیتی در ذهن نداشته باشند، توضیح مختصر در این باب است .

 نظام ارباب رعیتی ، به نظامی اجتماعی سیاسی گفته می‌شود که در نتیجه فروپاشی جامعه برده ‌داری به وجود آمده ، در این نظام ،‌ فرد یا طبقه‌ی خاصی از قدرت اقتصادی و سیاسی مطلق برخوردار بود (  خداوند ده ) و توده‌ی مردم در این نظام رعیّت محسوب می شدند ، خدمتگزار اربابان بودند ، نظام بهره کشی از انسان ها در جهت تأمین اهداف ارباب .

     نظام بانکی امروز ، یک نوع نظام ارباب رعیّتی است ، همه دارند برای بانک ها کار می کنند ، همه به نوعی بدهکار و بهره آور بانک ها هستند بهترین ساختمان ها در بهترین مکان های شهر در اختیار اربابان بانک هاست . همچنین نظام های سیاسی بعضی از کشور های منطقه مثل لیبی ، نظام ارباب رعیّتی است ، قدرت مطلق دست قذافی بود . عدم امنیّت شغلی ، به حاکم شدن نظام ارباب رعیّتی منجر شده است ، مهمترین مطالبات کارکران تأمین ” امنیّت شغلی ” است .

      کل روستاها مالکین خصوصی داشتند بنام ارباب ، هر ارباب سند مالکیت یک و یا چندین روستا را با ساکنانش بنام خود ثبت کرده بود ، ارباب روستاها را مانند ملک شخصی خود خرید و فروش می کرد ، قباله داشتند  ، زارعان در روستاها با زن و بچه اش اجیر شده ی ارباب بودند .  بنام خود و به نفع ارباب زراعت می کردند ، مانند کسانی که به نفع خود و با استفاده از نام دیگران سخن می گویند . و یا بعضی از انتخابات در کشور های منطقه ، رای به نام رعیّت و نتیجه به نفع رئیس .

     حاصل یک سال رنج کار زراعت  با خانواده ، گندمی بود که بعد از کاشت و داشت ، برداشت می کردند ، یعنی درو کردن ، کوبیدن گندم در خرمن و تمیز کردن آن . خوشه های گندم را مرد خانه با فرزندان بزرگ درو می کردند ، زنش در جلو آفتاب سوزان کمک مرد خانه بود ، به غذا و بچه هاش می رسید و خوشه جمع می کرد ، کودکان مشغول جمع آوری ” باش شاق ” ( Bash shaG  ) می شدند ، “باش شاق ” ، سنبل های شکسته از بوته گندم بود چه به هنگام درو به زمین می افتاد .

       عده ای از روستائیان را ” قره ” می گفتند ، “قره ” به افرادکه زمین زراعی در اختیارشان گذاشته نشده بود گفته می شد ، ارباب به آن ها زمین نداده بود. آن ها مخارج سالانه خود را با کار و کارگری و خوشه چینی به دیگران به دست می آوردند ، در آن زمان خود رعیّت که زمین زراعی در اختیار داشت در فقر زندگی می کرد با این حساب قره ها در فقر مطلق زنده بودند نه اینکه زندگی می کردند . قره ها زنده ماندنشان هم سخت بود . پیرمردان در روستا می گفتند کارگران امروزی تحمل یک روز سختی کار ” قره ” ها را ندارند .

       می گویند بعضی وقت ها بعد از درو خوشه های گندم ، ” قره ” ها از فقر و  نداری می رفتند از زمین زراعی ” باش شاق ” جمع می کردند و دهقانان برای حفظ آبروی ” قره ها ” عمدا طوری درو می کردند که سنبل ( باش شاق ) بیشتری در زمین ریخته شود تا فقرا بتوانند چیزی جمع کنند و نانی به دست آورند از سفره ی عمومی گسترده خدا در روی زمین ، چه در تصرف اربابان مطلق گرا بود

      انگار خدا زمین را برای اربابان و حاکمان سیری نا پذیرِ روی زمین خلق کرده بود ، خلقت انسان ها یک شکلی ، زندگی هزار شکلی !!

  خوشه های گندم را بعد از بسته بندی به خرمن حمل می کردند تا در مدت زمان مناسب  با نظارت مباشر ( نماینده ارباب ) در خرمنگاه توسط رعیّت کوبیده شوند .

    اولین وسیله برای کوبیدن خرمن ” هولا ” بود ، در این روش چند گاونر ( چَل ) را به هم وی بستند و بر روی زمین خرمن چه گندم را به صورت دایره وار خوابانده بودند ، گاو ها آنقدر بر روی خوشه های گندم راه می رفتند تا گندم کوبیده می شد . ” هولا ” مقرون به صرفه نبود گاو ها به هنگام کوبیدن و راه رفتن ، بیشتر گندم ها را می خوردند و چیزی نمی ماند و هم وقت زیادی می طلبید . به همین خاطر در بناب ضرب المثلی هست چه می گوید ( غربتده آدامین بوغداسین ” هولا ” ی نان دُول لَر = در غربت گندم آدم را با ” هولا ” می کوبند ) یعنی در غربت آنقدر مال و پول آدم را دیگران می خورند که برای صاحب مال چیزی نمی ماند .

 

شاققول : ( مُهر خرمن ،  مُهرداغ ) ( قسمت سوم )

   روستای صور بناب

     بعدا از کوبیدن گندم به روش ” هولا ” وسیله ای به نام ” وَل ” اختراع شد ،  ” وَل”  قدیمی ترین وسیله برای کوبیدن گندم بود ، ” وَل ” را از تخته چوب محکم ، به ابعاد تقریبی ‘ ۱۴۰ * ۶۰  سانتی متر ، به ضخامت بیش از  ۵ سانتی متر ساخته شده بود . زیر تخته چوب ” وَل ” را شیار هایی ایجاد می کردند و در داخل آن شیار ها تراشه ی سنگ لبه تیز از جنس سنگ “چخماخ ” قرار می دادند تا به هنگام  کوبیدن گندم سنبل ها را خرد کند . ” وَل ” را به دو گاو نر می بستند و یک نفر روی ” وَل ” سوار می شد تا حرکت گاو ها بر روی خرمن گندم هدایت کند و گاو ها با ” وَل ” بر روی خوشه های گندم می چرخیدند و گندم کوبیده می شد . تا گندم از حصار پوسته دور خود آزاد شود .

     بعد از ” وَل ” ، دستگاه ” جار جار ” از جنس چوب برای کوبیدن گندم  اختراع شد . ” جار جار ” دستگاهی غلطک دار چوبی استوانه ای شکل بود که بر روی غلطک چوبی تیغه های آهنی لبه تیز نصب کرده بودند و دستگاه بر روی این غلطک ها حرکت می کرد . دستگاه را با طنابی از جنس چرم محکم به افسار گردن دو گاو نَر می بستند و یک نفر بر روی ” جاجار ” می نشست و حرکت گاو ها را هدایت می کرد، به نظرم این دستگاه موقع حرکت،  قطعاتِ چوبیش سر و صدا می کرد بدانجهت نامش را ” جار جار ” می نامند .

    سوار کار باید فرد ماهری می بود در غیر این صورت پایش در لای چرخ ها گیر می کرد و زخمی می شد . یادم می آید سال ۱۳۳۶ در محله ما بنام کوچه ” اولاد ذکور ” که الان کوی حاقظ می نامند مکان بزرگی بود که بنام ” دونجه Donjeh ” ا این مکان خرمنگاه بود و هم محلّی بود برای انواع بازی های قدیمی کودکان ، ( ترنا دُودی ، چُوس آغاجی ، پیل آغاجی ، بادام بازی ، جیزلن پاش ، ناققشلی و …. ) . وقتی سوار ” جار جار ” می شدیم بعضا پایمان را تیغ های آهنی زخمی می کرد . گاو ها با هدایت سوارکار بر روی گندم می چرخید و می کوبید تا مغز از حصار ، پوسته و پوشش دور خود آزاد شود .

      انسان هر زمان احساس نیاز کرده است ، فکر و اندیشه خود را بکار گرفته ، خلاقیّت و ابتکاراتش اسباب آن نیاز را کشف کرده  است . هر سه دستگاه را ساختند تا گندم را بکوبد ، چرا که به نیکی به این نیاز رسیده بود اگر بخواهد ، از گندم برایش نان باشد ، باید از ” مغز گندم ” پوست اندازی کند . امّا این نیاز را در خود احساس نکرد که از ” عقل و اندیشه اش ” پوست اندازی کند ، چون دیگران بجایش می اندیشیدند !!! ، انسان عاقل است ، عقل در حصار جهل و نادانی شایسته ی انسان نیست ،

       در سال ۱۳۸۳ دستگاه های خرمنکوب را از منطقه ی دامنه های جنوب سهند از جمله روستای صور بناب جمع آوری کرده و در موزه ی مردم شناسی بناب به نمایش در آمده است ، عزیزان می توانند از این خرمنکوب ها بازدید کنند  .

      بعداز کوبیده شدن ، سبُک ترین قسمت آن چه ” کاه ” است با استفاده از باد های محلی از گندم جدا می کنند . گندم را به صورت تلّی در خرمنگاه روستا جمع می می شود ، اما تا زمانی که ارباب سهم اش را از گندم بر نداشته رعیّت اجازه ی استفاده از گندم خود را نداشت . گندم در خرمن توسط مباشر حرفه ای مُهر ” شاققول ” می خورد به عبارتی قفل می شد ، ” شاققول ” بدون اینکه چشم و گوشی داشته باشد نگهبان گندم ارباب بود . مُهر کردن خرمن گندم توسط مباشر به صورت حرفه ای انجام می شد ، روش خاصی داشت و کار هرکسی نبود ، خرمن را مُهر می کردند که مبادا رعیت قبل از ارباب از گندم خود لقمه نانی بردارد برای خانواده اش .

       قانونِ نوشته شده ای بود از طرف اربابان و مجلسی از مباشران ، در حقیقت ضوابط نظام ارباب و رعیتی همانگونه نوشته و اجرا می می شد که از دهان ارباب بیرون می آمد و رعیّت به ناچار و از ترس خود و خانواده اش مجبور به اجرای آن بود .

( عکس پایین خرمن گندمی است که در سال ۱۳۸۲ با مُهرشاققول ارباب اراضی محله آغاجاری در میدان گندم بناب از یک شخص حرفه ای درخواست کردیم که خرمن گندمی را مُهر شاققول بزتد )

خرمن شاققول خورده توسط مباشر ارباب در اراضی آغاجری بناب

 

شاققول : ( مُهر خرمن ،  مُهرداغ ) ( قسمت چهارم  )

   

دستگاه خرمنکوب ( گویش محلی در شهر بناب آذربایجان شرقی  ”  جار جار  ” )

رعیّت تا زمانی که مباشر ارباب از روستاهای دیگر فراغت حاصل نکرده و سهم خود را از خرمن گندم بر نداشته بود ، باید لحافش را کنار خرمن گندم خود پهن می کرد و نگهبان ۲۴ ساعته ی مُهر خرمنش می ماند .

     گویند بعضی وقت ها رعیّت آن قدر نگهبانِ خرمنِ گندمش می ماند ، تا رسیدن مباشر از روستا های دیگر . پاییز می رسید ، گاهی باران می بارید و بعضا گندم در خرمن جوانه می زد .

   این تنها مُهر شاققول نبود که برخرمن کشاورزان می خورد‌ . در ادامه آن مُهر ممیّزی نیز شاققولی بود که بر خرمن نویسندگان هم رسید تا ننویسند آن چه بر رعیّت می گذرد ، خرمنی که گندمش را سبک و سنگین کرده ، دانه دانه کلمات را از غربال گذرانده بود ، تا بذری افشاند و چمن آگاهی بگستراند و معرفت درو کند . تا خواست قد بلند کند و بر سَرو خرمنش نظری اندازد ،  خود و خانواده اش خستگی از تن بدر کنند ، شاققول شده بود ، در  انتظار آنچه مباشر فراغتی کند و سهم خود را از خرمنش بریده و بردارد و مجوز نشر و پخش دهد . شاققول مهر داغی است بر آزادی بیان و قلم . بعضا آنقدر در انتظارش می ماند زمستان عمرش فرا می رسید .

     در بناب محلی بنام ” قبرستان شاققول لار ” وجود دارد ، این محل نیز نامش را از شاققول گرفته است ، برادر بزرگوارم جناب آقای یگانه در تالار از حقیر سئوال کرده بود چه چرا به این منطقه شاققولار می گویند .

     یادم می آید روزی همین سئوال را از آقای حاجی رحیم دارابی نژند که اهل مطالعه و آشنا به آن منطقه است پرسیدم ، می گفت در آن محل یک ” دو راهی ” جوی آب اراضی کشاورزی وجود دارد بنام ” جُوشَری “، این نهر در نزدیکی های سدّ علویان مراغه از صوفی چای جدا می شود و در مسیر خود، اراضی ۷ روستا را مشروب می کند ، از جمله روستای طالب خان ، ارویش و اراضی کشاورزی آغاجاری . ۷ اسیاب آبی در مسیر این جویبار کار می کرد بیشتر این آسیاب ها در روستای ارویش ساخته شده بود .

    هنگام تغییر مسیر آبِ این جوی  ، سدّ کوچکی از خاک جلویش می بستند ، بعضی از کشاورزان شبانه می آمدند مقداری از خاک سدّ را باز می کردند و آب می بردند ، بعد از مدتی دوباره با خاک می بستند ، برای اینکه جلوی این تقلب را بگیرند بعد از بستن سدّ ، روی خاک سدّ را میراب مُهر ” شاققول ” می زد تا کسی جرأت نکتد آب جوی را به دزدد ، از آن زمان آن محل نام شاققول لار بخود گرفت .

       می گفت در نظام ارباب و رعیّتی ، روابط و ضوابط اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، چنان به هم تنیده بود ، مثل انسان های امروزی چه بدون وجود بانک ها زندگیشان تقریبا مختل ، و غیر ممکن می شود  . رعایای دیروزی را به این باور رسانده و کشانده بودند که بدون سایه ارباب و نظام او ، امنیّت روستا و زندگیشان با خطر جدی روبرو می شود .

    دوم : از جهتی شکر گذار ارباب بودند که اگر ارباب بگوید هر کسی ناراضی است از روستای من برود ، آن ها جایی نداشتند بروند ، ارباب خودش هم می دانست رعیّت با این نداری جایی ندارند .

سوم : سلسه مراتب ارباب رعیّتی به  شکل ” هرم ” بود و شاه در راس ” هرم ” قدرت قرار داشت و در پایین هرم اربابان و دست نشانده های پیدا و پنهانی بودند که دیده نمی شدند . از طرفی ایدئولوژی نیز در خدمت اربابان بود . جهارم : در روستا کلانتر و مامور نظامی برای سرکوب رعایا پُررنگتر از همه حضور داشتند . در چنین اوضاع و احوالی که ایجاد کرده بودند رعیّت چاره ای نداشت جز اینکه هر فشار ، تبعیض و بی عدالتی را با درد و تو خوری تحمل کند .

   یادم می آید در یکی از روستاها که با یک فرد آگاه در باره رفتار اربابان صحبت می کردیم می گفت سوای از این عوامل ، مخوفتر از همه چه درد آن رعیّت را به خود می پیچاند چماق به دستانی از جنس خودشان بودند که به دور بر ارباب جمع شده بود ، اینان با یک اشاره ارباب دمار از روزگار رعیّت در می آوردند . می گفت اربابان به فکر رعیّت نبودند ، به رای ، نظر و رضایت رعیت نیازی نداشتند ، تمام قدرت اقتصادی و سیاسی و امورات روستا در دستان ارباب رتق و فتق می شد ، این قدرت در دستان اربابان نمی گذاشت واقعیّت ها را ببینند ، تمامی درخواست های بحق رعیت را با منافع خود می سنجیدند ، در صورت اصرار از طرف رعیّت بنام یاغی با خشونت جواب می داد ، این برخوردها باعث شده بود که در روستا ، نشاط و شادابی به یک رویای دست نیافتنی تبدل شود ، افسردگی رعیّت برآیند این برخوردها بود .

شاققول : ( مُهر خرمن ،  مُهرداغ ) ( قسمت پنجم )

بعدا

دیدگاه ها