نمایش نوار ابزار

شهر کلاغ های بی داعش :  قسمت   ۹ , ۱۰

❇️ – شهر کلاغ های بی داعش :  قسمت   ۹ 

?یاد ایّام 

? – در ماموریت جمع آوری اشیاء موزه مردم شناسی بناب.

? – بعضی روستاهای قره آغاج به لحاظ کوهستانی بودن مانند روستای توتاخانه بناب، خانه هایشان پله ای بود، پشت بام یکی حیاط خانه دیگریست،  بی مزاحمت، بی گلایه از هم،  همسایه اند و  سایه ی همند.  مهربانی مانند حرکات “انسان” سایه دارد،   در کنار همند و به  همدیگر مهر می ورزند و حرمت همسایه را نگه می دارند. (این جهان کوه است، فِعلِ ما ندا).  آنان به نیکی می دانند نام باستانی “مهر” خورشید است،  خورشید وار به همدیگر می تابند.

    اقتصاد خانه به همت و تلاش جمعی خانواده شکل می گیرد،  مددکار همدیگرند.

? –  زندگی  آرام و روانی دارند،  نه نگرانی از قبض آب، گاز،  برق، و نه از گران شدن ارز و طلا و نیرنگ در بورس.

 دور ازدروغ های شبانه روزی در جعبه جادوی خانه، با اخبار دردآور فقر و فساد از بیکاری، جنگ و کشته گیری بین انسان.

   خود کفایی واقعی با زراعت دیم،  با لبنیّات طبیعی،  دامداری،  بیشتر گوسفند، بُز، مرغ و تخم مرغ، بوقلمون.

    آب از چشمه،  گرمایش از فضولات حیوانات (یاببا، چَرمِه،  سِشمِه،  ذخیره زمستانه در میدانی کنار روستا،  به صورت “قالاق”) که به زیبایی می آرایند.  نان تنوری خانگی با عطر و طعم زندگی،  بی نوبت و بی منّت از سوبسید !!.

? – برای چند روستا یک نفر با سواد از جنس خود و آشنا به تزیقات و داروهای سنّتی. ، زایمان سنّتی توسط بانوان باتجربه محلی.  زندگی دورهمی صمیمانه،  به دور تنوری که صبح برای پختن نان روشن بود و شب  نشستن های زمستانه در کنار هم،  با داستان سرایی،  شاهنامه خوانی،  موسیقی و ساز و آواز،  “عاشقِ” خود آموخته و عاشق موسیقی آذری  از میان خودشان،  از حماسه های “کور اُوغلی”. لیلی و مجنون.  پذیرایی با بادام ، سنجد، قوقا، لب لبی، تخمه و چای.  بی حضور انگلی بنام ارباب،  مباشر و کلانتر و …

    آداب و رسوم، مراسمات جشن و دید بازدید های بومی خود را بخوبی حفظ کرده اند.

 ? –  سراغ ریش سفید و بزرگ روستا رفتیم و عرض کردیم از تبریز و بناب آمدیم،  آمده ایم ابزار آلات کشاورزی و دامداری که از آن ها استفاده نمی کنید بخریم و ببریم به مکانی در بناب به نمایش بگذاریم تا جوانان ببینند که پدران ما برای تولید گندم و… چه زحمت هایی کشیده اند،  با کارهای گذشتگان آشنا شوند.  دل های مهربانی داشتند و میهمان نواز ، ما را با خانه دعوت کردند و گفتند میهمان حبیب خداست.  صبحانه آوردند،  گفتیم در کنار چشمه بالادست خورده ایم ، راستی کمی رنجیده خاطر  شدند.  صبح اول وقت رسیده بودیم.

  راستی یادم رفت عرض کنم شب در میهمانسرای شهرداری قره آغاج میهمان جناب مهندس داودی همشهری بزرگوار بودیم ایشان آن زمان شهردار قره آغاج بودند. با محبت و گرمی ما را پذیرفتند، چند شب حسابی زحمت دادیم خدا حفظشان کند.

? – وارد حیاط ریش سفید شدیم.  ساختمان ها همه خشتی،  حیاطی بزرگ با طویله که مشغول رسیدگی به گوسفندان بودند.

  یک اتاق نسبتاً بزرگ با پوشش چوبی ( هَزَن )  و سه عدد ستون چوبی که  یک شاه تیر (سراسری) را نگه داشته بودند.

   دیوار ها با خاک معدنی  سفید رنگی شبیه گچ چه از کوه های همین روستا برداشت می کنند،  بوسیله جاروی مویی سفید کاری کرده بودند،  این خاک سفید را با آب مخلوط و به صورت دوغ در می آورند، جاروی مویی  را که از گُل نِی بدست می آید به دیوار می مالند  کما اینکه یادم می آید  در بناب قدیم،  اتاق ها  را به همین روش با لعاب گچ، سفید کاری می کردند. بنام (سپورجَه گَجی)، اگر نزدیکی عید گذرتان به روستای  توتاخانه و صور بناب افتاد،  همین سفیدکاری سنّتی را در اکثر نمای ساختمان ها و در داخل اتاق ها می بینید.

کف اتاق را با فرش های رنگارنگ،  با نقش هایی که با فرهنگ منطقه سازگاری داشته و این نقش ها را  مادران سینه به سینه از گذشتگان تا به امروز رسانده اند،  بدون اینکه نقشه ای در روی کاغذ نقاشی شده باشد می بافند و می آرایند.  دور دیواره اتاق را با “مَفرش”  تزیین کرده بودند ، همه کار ها بافت دستی بانوان هنرمند همین منطقه بود.  مَفرش طاقه فرش های دستباف، با نقش و نگارهای زیبا از گل و برگ و شکوفه با اشکالی از استوره های باستانی است، از ۶ طاقه متفاوت به شکل صندوق بزرگ بهم دوخته بودند،  داخل آن تشک و رختخواب می گذارند، وقتی به دور دیوار اتاق می چینند،  منظره ی زیبای اتاق حالت رویایی به خود می گیرد،  همچنین این مفرش ها بعنوان پشتی مورد استفاده قرار می گیرد،  مفرش های عالی و بسیار نفیس و زیبا، اکثر آن ها را….

 

 

❇️ – شهر کلاغ های بی داعش : قسمت ۱۰

? – یاد ایّام

? – (در خرید اشیاء به موزه مردم شناسی بناب).

? – مفرش ها به آن زیبایی، اکثر آن ها قبل و بعد از انقلاب،  زمانی که پای خودرو به روستاها باز شد،  دلالان حرفه ای چه واسطه های تاجران در صادرات بودند،  گروه گروه به روستاها هجوم آوردند،  هر جنس هنری را از ظروف مسین گرفته تا تزیینات،  زیور آلات،  وسایل آیینی، از جمله فرش ها و مفرش ها را از دست مردم روستایی بی خبر از همه جا،  به دلیل فقر مالی و فقر فرهنگی،  به قیمت ناچیز خریدند،   به تجّار فروختند و آن ها نیز به مبلغ گزاف، اکثراً به کشورهای اروپایی فرستادند.  روستائیانی چه چندان زحمت دوخت، بافت و ساخت آن ها‌ را نکشیده بودند، بیشتر آن ها از پدرانشان به ارث رسیده بود،  قدرش را ندانستند و مفت از دست دادند.  زمانی به خود آمدند چه خیلی دیر شده بود.

   این بار بجای فرش و مفرش،  فرش های ماشینی،  موکت،  پشتی های ماشینی،  داخلش پُر از کاغذ و کارتن، ظروف پلاستیکی،  جایگزین شده بود.

  خیلی کم خانواده  مانده است چه وفادار به فرهنگ، حافظ  یادگار های بزرگان خود بوده، و این اشیاء فرهنگی  را از زلزله فرهنگ زدایی ایرانی حراست نموده است.

   در اتاقی که ما بودیم در و دیوارها تمیز، گاهاً با وسایل آیینی و گلدوزی های دستی روی پارچه، تزیین کف تاقچه ها بود.  این اتاق را برای میهمانان آراسته بودند و اتاق دیگری برای خودشان داشتند.

? – نوع پوشش،  اخلاقیّات، رفتارهای اجتماعی،  آداب و رسوم، هر دیار،  فرهنگ و هویّت خاصِ مردم آن  دیار است.   تأثیر افکار، عقاید بر یکدیگر،  موجب شده تا هر قومی پوششی را برای خود برگزیند.  در این مناطق لباس های بانوان، شامل انواع جلیقه،  دامن چین دار بلند،  “تونبان” یا “تومان”، و… ،  بعضی مردان نیز هنوز لباس محلی به نام “بوزمَلی دون) به تَن دارند.  ” (boozmali doon).

   روسری  “کلاغی” با پوشش مخصوص، از موی سر گرفته تا دهان و بینی، با گره زدنی در دور گردن.  زنان سالخورده با سنجاق کردن های زیر چانه و…  به نظر حقیر این پوشش سر و صورت دهان،  بیشتر برای جلوگیری از گردو خاک ناشی از کارشان و سوختگی صورتشان در جلو آفتاب می باشد ، چرا چه به راحتی با مردان همسایه مثل یک برادر صحبت می کردند و در عروسی ها در کنار مردان جشن می گرفتند. درِ حیاط خانه ها روزها بدون دزد باز بود و مرد همسایه به راحتی به حیاط وارد می شد. انگار تمام اهل روستا با هم فامیل بودند، به هنگام صدا کردن همدیگر نامشان را نمی گفتند، بلکه بیشتر خالا اوغلی ، دایی اوغلی، عمو اوغلی، زن دایی،  اَمّه،  خاله و … صدا می کروند.

      در مراسمات عروسی  از اطراف روستاها و یا ایلات و عشایر می آمدند.  زنان با زنان و مردان با مردان،  امّا در یک محل بزرگ کنار هم جشن می گرفتند،  به نظر می رسد پسران و دختران جوان در همین مکان ها همدیگر را می بینند و می پسندند،  و الّا در یک پراگندگی منطقه ی کوهستانی دور از هم، امکان دیدن و دل بستن خیلی مشکل است.  و شاید این مراسمات و جشن ها، به تجربه بزرگان قوم در طول تاریخ، راهی برای افتادن در دام زیبای زندگی دلبستگی هاست.

? – وسایلی مورد درخواست، ابزارهای کشاورزی سنّتی.

* -“مهر خرمن “(شاققول) ، مال ارباب آن منطقه بود.

*-  “پیمانه” چوبی گندم شبیه یک سطل استوانه ای است چه گندم را با این “پیمانه” تقسیم می کردند.

 * – “دهان گرگ” به یک قالب چوبی بیضی شکل نصب و خشک شده بود.

  * -“دست گرگ “، اعتقاد داشتند بانوانی که بعد از زایمان،  شیر در پستان جمع  می شود و  نوزاد نمی تواند بخورد،  “شیر” جمع شده در پستانِ مادر بسیار آزاد دهنده است،  در این مواقع بدون اطلاع قبلی،  پای گرگ را به پستان زن  می زنند و یا دهان گرگ را یهو نشانش می دهند، بعبارتی یک شوک وارد می کنند تا شیر جمع شده در پستان بر گردد ، اصطلاحاً به این حالت می گویند “پستانش بند آمده”،  در اثر این شوک و ترس ،  شیر بر می گردد و مادر بچه راحت می شود.

? –  انواغ لباس های سنّتی زنانه  مثل جلیقه  که به روی بعضی از آن ها پولک و یا سکه ۵ و ۱۰ ریالی رایج دوره پهلوی با آرم شیر و خورشید دوخته بودند،

* – روسری “کلاغی”،  پارچه های سفید گل دوزی شده،  شال کمر، جوراب گلدار‌، بلوز و زَنجَل پشمی دستباف

برای بستن ساق پا،  کت تک مخملی زنانه چه رویشان گلدوزی شده بود، و… با اینکه کهنه بود،  اما بخوبی در صندوق عروس بانوان نگه داشته بودند،  این نشان از علاقه شدید بانوان به لباس های  محلّی و بومی را می رساند. دل کندن از لباسی چه پُر از خاطرات برایشان داشت، سخت بود، گاهی یک لباس را چند بار از جمع لباس های فروشی بر می داشتند، کنار می گذاشتند و یا با پیچ پیچ و مصلحت نمی دادند و یا به اکراه می آوردند. و… ۸ / ۱۳۹۹

سپاس از خوانش این نگارش  ???????

 

 

علی اصغر بالغ بازنشسته میراث فرهنگی بناب  

دیدگاه ها
  • adminn پاسخ به دیدگاه

    [ارسال از کرمانی]
    زیباوشیوا مثل همیشه ازمطالبتون لذت بردیم دست مریزاداستاد خدابه قلمونفستون برکت بده

    [ارسال از Aziz Ghavidel]
    ارادت

    [ارسال از سیلور]
    سلام
    مگر میشود پست های گرانبهای شماعزیز و بینابچی رو ندید؟؟؟

    [ارسال از سیلور]
    مگر میشود زحمات وخدمات جنابعالی رو چه در دوران مسولیتتون در اداره و چه بعد ان برای شهربناب عزیز رو فراموش کرد

    دستمریزاد مهندس بالغ عزیز

    [ارسال از مصطفی]
    سلام .جناب استاد بالغ بزرگوار بازهم زیبا و از سر مهر نگاشته و به دل می نشیند.
    مرا به یاد خانه محقر و باصفای مرحوم خاله ام که در محله جارچیلار بود می اندازد برای عید دیدنی که می رفتیم بوی نمناک سفید کاری باسپورجه گجی فضای اتاق را پرمی کرد وبه مشام می رسید .روی کرسی که هنوز پابرجابود انواع حلواهای دستی سجوق وگوود با زنجبیل ودوشاب وآرد درست می کردند و روی حلوا وسجوق راباگردو تزیین می کرد وگرده گل سرخ بررویشان می ریخت که خوشمزگی را مضاعف می کرد.
    ایندیده وار آغزیمزدا داد ورر…..

    [ارسال از mohammad samadfam]
    سلام
    جناب بالغ ضمن تشکر از حضرتعالی بابت نوشته های احلی من العسل، سوالی داشتم. به نظر میرسد لباس مرد و زن در تصویر پایین سمت راست متعلق به ایل بختیاری است تا روستاییان قره آغاج. لطفا راهنمایی بفرمایید

    [ارسال از خسروشاهی شانلی بناب]
    سلام علیکم وقت شما بخیر،
    سپاس از نگارش زیبایتان
    تن تان سالم ،وجودتان بی بلا
    عمرتان پر برکت ،
    انشاء الله ⚘?⚘
    [ارسال از بهزاد نبی قدیم]
    بسیار عالی بسیار زیبا??????????❤️❤️❤️

    [ارسال از اسماعیل گرامی]
    سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد خوبان
    مگر تو قلم برکشی و حافظ فرهنگ کهن این قوم باشی که کار به دست کاردان بر آید نون ز تنور گرم
    دست مریزاد استاد ، دست مریزاد
    ???????
    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت استاد مهربان جناب دکتر.
    از شاگردان کلاس علم و معرفت حضرتعالی هستم ، اگر چیزی آموخته باشم.
    سپاس از بزرگواریتان
    ????????

    [ارسال از نژاد نقی رضا]
    ممنون از نگارش تون استاد بالغ

    پ
    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام استاد ارجمند، جناب دکتر بزرگوار
    بلی لباس هایی که در عکس ملاحظه می فرمایید، مربوط به ایل بختیاری ، در آن عکس که از اینترنت قرض گرفتم ، به خاطر نشان دادن آرایش داخل اتاق بود تا عزیزان و جوانان در تالار به روش آرایش اتاق روستایی که بیشتر شبیه اتاق بزرگان روستاهای قره آقاج و منطقه قوری چای و اکثر روستاهای قدیم فرش و مفرش بوده است آورده ام. اجرای موسیقی در روستای توتاخانه بناب در سال ۱۳۹۷ گرفته ام، مفرش ها شاید در نقش ها تفاوت داشته باشد ولی همه جا مفرش بصورت ۶ تکه و شکل صندوقی داشت. باید عرض کنم عکس ها نمادین است ، در آن زمان متاسفانه دوربین خوبی نداشتم از این مناظر عکس بگیرم. فقط بیشتر اشیایی که خریده بودیم همکارم عکس می گرفت و حقیر از آن گرفته ام، کیفیت خیلی پایین است.
    راستی استاد به ادامه پرده ها و نوع نگارش حضرتعالی چشم براهیم.
    ???????

    [ارسال از Rasoul YF]
    باسلام ممنون جناب بالغ بزرگوار مثل همیشه زیبا و دلنشین و نوستالوژیک
    ???????????

    [ارسال از یزدانی اسماعیل]
    سلام و عرض ادب بر جناب اصغر آقای عزیز ،ممنون از مطالب ماندگار و فرهنگ اصیل ،که در حفظ اش تلاش بی مثال دارید ، سپاس

    [ارسال از عبدالله مرغوب]
    درودبرشما جناب بالغ دوست عزیز دست مریزاد،یادآن ایام هم بخیر،باآرزوی سلامتی شماوهمه بندگان خداوبه امیدرفع بلای کرونا ازکره زمین با لطف وعنایات خداوندی.