یالنچی ، طمع کاری آللادار :
خاستگاه هر فریبی که بعضا سرنوشت انسان ها را دگرگون می کند “دروغ ” است ، به همین خاطر دروغ در فرهنگ گذشته ایرانیان مذموم ، زننده و ناپسند می باشد
شیادان اکثر این دروغ ها را برای کسانی می بافند که آدم های ساده ، زود باور، و یا به آن هایی که ذاتا دروغگو نیستند و هر دروغی را راست می پندارند ، یا برای کسانی می بافند که حریص و زیاده خواهند . دروغ می تواند در عرصه های اقتصاد ی، سیاسی ، اعتقادی ، اخلاقی و ………….. گفته شود
عکس داستان ” روباه و زاغ “
بانک های که مثل قارچ روییده اند و به سپرده ها سود بیشتری می دهند دروغ گویانی هستند که سرمایه های مردم حریص و زیاده خواه را بالا می کشند ، مصداق این ضرب المثل هستند
بعضا دولت ها ، شرکت های ساختمان سازی ، سرمایه دار ها ، دزدان ، ریاکاران با توجه به فرهنگ و شناخت از نقاط ضعف و ظرفیت مردمِ نا آگاهِ حریص و زیاده خواه، کلاه گشادی بر سرشان می گذارند مصداق بارز این ضرب المثل است .
شیادان دروغگو ، افراطی در اعتقادات مذهبی مثل تفکرات داعش و طالبان و ………جهت فریب افراد عوام و ساده دل ، از جانب خداوند قول جاه ، مقام و منزلت ، وعده هزاران حوری و هزاران کاخ و باغ در بهشت می دهند ، اما طمع زیاد ، ساده لوحی مغزش را قفل ، چشمش را کور می کند ، شخص از خود نمی پرسد منِ یک نفر هزاران حوری و کاخ را برای چه می خواهم ؟ آن قدر کور که بهشت زیبای خدادی این جهان را نمی بیند و به نسیه تن می دهد .
ریاکاران ، خدا و باورهای دینی مردم را ابزار برای اهداف خود قرار داده و ساده دلان منجمد مغز و نادان اما طمع کار را با دادن وعده های حوریان بهشتی وادارمی کنند تا با ترورهای انتهاری خود مردم بی گناه را بکشند و خانواده هایی را بی سرپست ، داغدار و داغون اندیشه های نادرست خود کنند تا به بهشت خود ساخته دست یابند، این هم مصداق همان ضرب المثل است .
بعضی از پسران بی وجدان با شناخت امیال و آرزوهای به حق دختران ساده دل و صادق بعضا حریص به مال و مقام ، آنان را با چرب زبانی ، و با قول های دروغ ، و با دادن اطلاعات نا درست ، فریب می دهند. مصداق این ضرب المثل هستند
بازاری دروغگو جنس تقلبی را با قیمت ارزان اما با گفتن اینکه جنس اصل است مشتریان حریص را فریب می دهد و صدها مثال دیگر که مصداق این ضرب المثل است .
داستان روباه و زاغ
افسانه روباه و کلاغ که در ایران که به نام روباه و زاغ شهرت دارد قبل از انقلاب بارها در کتاب فارسی سوم دبستان خوانده ایم که یکی از کهنترین حکایتهاست ، این داستان هشداری در برابر گوش دادن به دروغ هایی است که به قصد فریب و چاپلوسی گفته می شود و در پس چاپلوسی روباه چشم طمع به پنیر زاغ دوخته بود .
زاغکی قالب پنیری دید به دهان برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی که از آن میگذشت روباهی
روبه پر فریب و حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبایی چه سری چه دُمی عجب پایی
پر و بالت سیاهرنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوشآواز بودی و خوشخوان نبودی بهتر از تو در مرغان
زاغ میخواست قار قار کند تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود روبهک جست و طعمه را بربود
از تجربیات ، حکمت و دانش دانایان ایرانی که در قالب ضرب المثل و یا داستان ها آورده شده است بیاموزیم ، حرص و طمع و زیاده خواهی شرایطی به وجود می آورد که دروغ گویان و شیادان با توصل به تزویر و ریا اهداف پست و پلیدشان را عملی نمایند .