نمایش نوار ابزار

چُومچه گَلین :  مراسم تمنّای بارش باران ، ( قسمت ۷ و ۸ پایانی)

چُومچه گَلین :  مراسم تمنّای بارش باران ، ( ق- هفتم)

? –  کودکان با برداشتن عروسک “چومچه گلین”، کوچه به کوچه، با آواز و اشعار  موسقیایی حزن انگیز کودکانه، راه می افتادند و سرود  “چومچه گلین” می خواندند

 

?  چومچِه گلین چُوم اوسته.

? الله دان یاغیش ایسته.

?  الیم قالیب خمیرده.    

? بیرجَه قاشق سو اُسته.(۱)

?-  با همان صداقت و صفای باطن کودکانه ای که “تاسوعا”، مظلومانه و معصومانه با پیاله های آب به دست، “العطش” ، “العطش” گویان، دنبال سقّایشان می روند.

? – سرود “چومچه گلین”، یا “چاخ داشی چاخماخ داشی”، استعاره است.  اصلِ آب خواستن و بیان تشنگی،  آگاه کردن به بی آبیست.

مولوی می فرماید.

?- آب کم جو تشنگی آور به دست

?- تا به جوشد آب از بالا و پست

? – به نظر حقیر هدف از “جوشش”، کوشش و پیدا کردن راه حلّ علمی برای مشکل کم آبیست.

*چه تفاوتی است  بین عده ای که آب را آلوده و به اسراف می کشند، بی راه حل علمی،  راه آب را به  نسل امروز و آیندگان می بندند.

* با کسانی که راه آب را به روی عده ای از تشنگان کربلا بسته بودند.  نکند گریه هایمان، خدایی نباشد و ریایی باشد.

———–

? – به عبارتی در “چومچه گلین” می گوییم.

? چو مچِه گلین چُوم اوسته=  ای عروس نگهبان آب، که بر روی چوبی.

    ( ای عروس، بانو ی “آناهیتا”، ای نگهبان آب ها و بارش باران،  ای سایبان سر،  ای در کنار ما،  دست به دامانیم )

? الله دان یاغیش ایسته. = از خدایت طلب باران کن .

    ( ای بانوی بزرگ،  شما به خدا نزدیکتر از مایی، از ایزد توانا برای ما بارشِ باران، سال بارندگی درخواست کن)

?  الیم قالیب خمیرده. = دستم توی خمیر مانده.

     (بانو،  در مانده ایم،  دستانمان گیر است، چاره ای برایمان نمانده،  غیر از درخواست و تمنّا،  کار دیگری از دستمان بر نمی آید، ما مانده ایم و کشتزارمان، نتیجه دسترنجمان ازبین می روند، به ما کودکان بی گناه رحم کن، به دادما برس)

? بیرجَه قاشق سو اُستَه. = به خاطر یک قاشق (چومچه) آب.

     (به اندازه یک بارش باران، هر چند کم، به اندازه ی رفع عطش گیاهان بی زبان، تا خشک نشوند و نمیرند، سبزی حیات ما به این سبزینه هاست. ما تشنه ایم.

      تشنه به آب، تشنه به آگاهی همگانی برای مصرف بهینه آب. تشنه به صرفه جویی،  تشنه به پاکیزگی و حرمت آب، تشنه به برنامه ریزی درست مهار و مصرف آب. تشنه به ادراکیم، درک به دانش و اندیشیدن.  تشنه به اندیشه ی اینکه پس انداز آب همان پس انداز ثروت و سرمایه به فرزندانمان است. تشنه ی نگرش به آینده فرزندانمان.  سرنوشت آنان به عملکرد ما گره خورده است، ما تشنه به بوی عطر بارانیم. بهار زندگی را با بارش باران می شناسیم. ??

?-  بعضاً اشعار مذهبی دیگری  مانند ( وای حسین ، وای حسین ) نیز می خواندند که با تاریخ زمان و زبان “آناهیتا” نسبتی ندارد. به احتمال برای حفظ و ماندگاری آیین های ملی ایرانیان  چهره مذهبی داده اند.

? – این مراسم در استان ها و شهر های دیگر با توجه به شرایط و صلاح و تدبیر بزرگان فرهنگی آن قوم، با در نظر گرفتن موقعیّت جغرافیایی،  فرهنگ،  زبان،  تفاوت هایی در اشعار بوجود آورده اند.

??- در کنار سرود “چومچه گلین”، ادیبان و شاعران هنرمند خوش ذوق ایرانی، اشعار دیگری  در ارتباط با تمنّای بارش باران، طراحی  و به کودکان یاد داده اند.  بچه ها با حرکت دسته جمعی،  محلّه به محلّه، با اشعار بسیار دلنشین، پر محتوا، دارای وزن و قافیه بسیار زیبا، کوتاه، و به یاد ماندنی زیر را  می خوادند.و…

مجسمه آناهیتا 

چُومچه گَلین :  مراسم تمنّای بارش باران ، ( قسمت هشتم – پایانی)  

?-《… بچه ها با حرکت دسته جمعی،  محلّه به محله، این اشعار زیبا را می خواندند…》

?- چاخ داشی چاخماخ داشی

?- یاندی اُورَه لَر باشی

?- الله بیر یاغیش جوندر

?- جُوَدسین داغلار داشی

? – ادبیّات و ادیبان ایران ما ستودنی است. ?

   در دو بیت بالا،  کل مطلب را به زیبایی و سادگی، بدون بازی با واژه های سخت، به مخاطبانش می رساند.

?  باین جمله زیبا که در یک روستای هشترود، در ارتباط با  “چومچه گلین” شنیدم،عنایت فرمایید.

 ?- گُللَریم سُولدی، سارالدی داغلار آغلیون.?=( گل هایم، پژمرد و زرد شد، گریه کنید و ببارید ای کوه ها).  یک دهه بعد همین جمله را در روستای گل تپه،  در یک مجلس بزرگداشتی  که پدر دو بچه در تصادف رانندگی فوت شده بود و بچّه هایش بی سرپرست و  بی سر پناه مانده بودند شنیدم.  در آن مجلس  تمام بزرگان و خویشان نشسته بودند،  مردی پیر نابینا وارد شد،  بعد از خواندن حمدّ و سوره بلند شد و با صدای رسا با تمام احساسی که وجودش را فرا گرفته بود، گفت. (گُللَریم سُولدی، سارالدی داغلار آغلیون). یعنی ای بزرگان قوم، این بچه های “گل”  یتیم ماندند، خشکسال و بی آبی این گل ها شروع شده،  پژمرده شدند، ببارید برای رشد و نموّ  این گل ها.  فکری و تدبیری برای آینده  این ” گل ها” بکنید.  ای باران ببار، گرد و غبار از چهره ی گل های این بوستان بشوی تا سبز و بهاری باقی بمانند. انگار خود از جنس این درد بود.

—————

?- چاخ داشی، چاخماخ داشی. = ای سنگ آتش زنه ، که با برخوردت، برق و آتش می جهد.

    ( ای رعد و برقِ ابر باران زای بهاری،  بلند آی از پس کوه ها و سینه پهن کن،  بزن برقِ خروشِ بارانت را، بشکن سکوت مرده مزارع ما را،  بیدار کن خواب گرفتگان زمستان را، بشوی چهره ی کسالت گرفته زمین را، سیراب کن ریشه ها را از آب زلال،   بشارت ده به صبحِ سبز زندگی.

?- یاندی اورَه لَر باشی. = دل هایمان سوحت،

  (دل هایمان سوخت از این تشنگی،  ما کودکان بی گناهیم و تشنه، تشنه به عشق و آرامش زندگی. سوختیم به جور و جفای این زمین مرده، ما بی گناهیم و هیچ نقشی در این ناهنجاری ها نداریم ).  ??

?- الله بیر یاغیش گوندر = خدایا، بارانی بفرست.( ای “آناهیتا”، ای نگهبان باران، بگو ابرها بگریند به حال ما.  ایزدا بی بارش باران، شادی و نشاط از میان ما رفته. زندگی بی نشاط و شادی، بی بوی باران و نان زندگی نیست.

?- جوَدسین داغلارداشی. = تا سنگ کوه ها سبز گردد. ( ایزدا بارانی بفرست تا کوه و دشت و مزارع ما، حتی سنگ کوه ها، سخت ترین دل ها، سنگین ترین گوش ها، از این بارش، از این گریه ی شوق، سبز گردد و آرامش به زمین ما باز گردد.).

 ? – با این انگیزه و اشعار،  کودکان به درِ خانه های مردم می رفتند،  مردم  محل نیز،  ضمن همراهی با این درخواست و دعا، مقداری از سبزیجات خوردنی خشک شده،  نخود،  لوبیا،  لپه،  قیله، روغن و رشته برای تهیه آش احسان می دادند.

?? – در پایان مراسم کودکان هدایای جمع آوری شده را به بانوان و دختران محله تحویل،  بانوان با این خوردنی ها، آش نذری تهیه و میان اهالی و فقرا توزیع می کردند، تا دعایشان در نزد خدا  مستجاب گردد.

?? – گویند بعد از انقلاب، در روستایی خشکسالی پیش آمده بود. به درخواست بزرگان و روحانی محل،  اهالی روستا از زن و مرد و کودک جمع شدند تا بروند بالای کوه نماز بخوانند از درگاه خدا طلب و تمنای باران کنند. همین طور مردم با آواز سرود و نیایش می رفتند.  عارفی دید در میان این جمع، کودکی چتر خودش را به همراه آورده است. رو به مردم کرد گفت ای مردم، شماها آنکه می گویید و می خواهید نمایشی از دروغ و ریا و تزویری بیش نیست !!!، در میان شما،  فقط این کودکی که چترش را به همراه خود آورده است ایمان اعتقاد به رحمت و بخشش خداوند و آمدن باران دارد.  اگر خدا و طبیعت لطف و مرحمتی فرماید،  بدانید که بخاطر این کودک خواهد بود. ??

 ??? – بنظر:  این لجاجت های اجتماعی و اخلاقی گذراست، با فهم و فرهنگ ایرانی سازگار نیست، کشوری که مهد تمدن است.  ملتی که در کارنامه اش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را  الگوی زندگی اش قرار داد و  اولین منشور حقوق بشر را پیاده کرد.  این ناهنجاری ها را نمی تابد، اصلاح خواهد کرد.  از طرفی مکانیزم هوشیارانه طبیعت،  در چرخه تکامل، روزی این نابسامانی ها را ( ولو به بهای گزاف) بروز کرده و به سامان خواهد رساند. به امید آن روز پرنشاط، همگام با شعار و الگوی “چومچه گلین”، در گسترش آگاهی های همگانی و همه جانبه، با مدیریت اصلاح الگو های بهینه آب و هوا،  می مانیم . تا این سرزمین دوباره سبز گردد. ( پایان )

رعد و برق ابرهای باران زای بهاری 

 

سپاس از خوانش این نگارش 

  علی اصغر بالغ بازنشسته میراث فرهنگی بناب  /۱۲ /۱۳۹۹

???????

 

دیدگاه ها
  • adminn پاسخ به دیدگاه

    [ارسال از Rasoul YF]
    با سلام جناب بالغ بزرگوار و ممنون از نگارش هفتمین قسمت چومچه گلین با نگارش زیبا و دیدگاههای مختلف نوستالژی و فلسفی و عرفانی و اعتقادی ….که هر از نظر قابل ااستفاده و مفید است ، میاموزیم ویاد میگیریم
    که طبیعت هوشمند است و نسبت به عملکرد و رفتار ما پاسخ میدهد ???

    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام وسپاس جناب یگانه عزیز.
    حقا که یگانه اید، از محبت و دلگرمی و توجه حضرتعالی متشکر و سپاسگزارم.
    ????????

    اصغر بالغ, [۰۱.۰۳.۲۱ ۰۶:۴۸]
    [ارسال از Ozra Rahmani]
    سلام و عرض ادب و سپاس از این نگارش زیبا و روایت این پدیدار بی نظیر عبادی و نیاز و طلب. ?? هنوز میشود حاشیه را کنار گذاشت و در چومچه گلین زیست. چومچه گلین یک زیستن اصیل است ، که نیاز و طلب بصورت آیینی و عبادی اتفاق می افتد و تو بازیگر نقش نیستی ، بلکه عین نقشی ، همه مثل هم . چقدر زیستن اصیل در منوی زیستی ما غایب است. زیستن عاریتی معنا و شوق و بهجت زیستن را از ما گرفته . ما مانده ایم در حسرت زندگی دیگران و آواره در سراب زندگی عاریتی !!!
    جناب بالغ عزیز دستمریزاد ???

    اصغر بالغ, [۰۱.۰۳.۲۱ ۰۷:۱۷]
    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت
    خانم دکتر رحمانی

    سپاس از برداشت زیبا و بسیار خوبتان.
    (…چقدر زیستن اصیل در منوی زیستی ما غایب است. زیستن عاریتی معنا و شوق و بهجت زیستن را از ما گرفت…)
    درودها بانوی محترم

    ????????

    اصغر بالغ, [۰۱.۰۳.۲۱ ۰۸:۰۰]
    [ارسال از اسماعیل گرامی]
    سلام و عرض ادب
    خدا را شکر که شما را داریم
    چقدر قشنگ نوستالژی های زیبای ما را نگارش می فرمائید
    دوست دارم در این باب خاطره ای را عرض کنم اوایل دهه ۵۰ که بچه خردسالی بودم در وسط فصل بهار که بناب دچار بارش کم باران شده بود بچه های کوچه ما در محله آقاجری جمع شدند تا از خداوند مهربان طلب باران بکنند
    یادم می‌آید که هر کدام یک قابلمه با یک قاشق یا چیزی شبیه این ها برداشتیم و در محله آقاجری راه افتادیم و با قلبی مملو از اطمینان به مهربانی خداوند جار می زدیم و داد می زدیم
    چومچه قاشیق کول اوسته
    الله دان یاغیش ایسته
    شاید باورش سخت باشد ولی قبل از اینکه ما مراسم را تمام کنیم رگبارباران بسیار شدید از آسمان خدا سرازیر شد که اون موقع من فهمیدم که آن را نیسان یا (لیسان یاغیشی) میگویند
    کاری به این ندارم که اساساً آسمان آبستن باریدن بود ولی دست های کودکانه رو به آسمان ، آن روز توسط خداوند مهربان گرفته شد
    جناب بالغ خداوند متعال شما را برای ما بنابیان حفظ کند

    ???????

    اصغر بالغ, [۰۱.۰۳.۲۱ ۰۸:۲۱]
    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت
    استاد مهربان
    چقدر خاطره خوبی را بیان فرمودید، حقیر نیز بارها در کودکی در این مراسمات آیینی و اعتقادی شرکت کرده ام
    سپاس از خوانش و توجه حضرتعالی به “چومچه گلین”
    با درودی از بن جان

    ????????
    اصغر بالغ, [۲۸.۰۲.۲۱ ۲۳:۱۴]
    [ارسال از خسروشاهی شانلی بناب]
    سلام علیکم وقت آقای بالغ بخیر و عافیت،
    چقدر زیبا و دلنشین نوشتید،
    چقدر صداقت و زلالی وصفا دربین مابود، سلام ها عاشقانه بودودعاهاساده و عارفانه،
    چه روزگار خوبی داشتیم
    یاد یاران و ایام گذشته بخیر
    ⚘???⚘

    اصغر بالغ, [۲۸.۰۲.۲۱ ۲۳:۱۴]
    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت، حاج آقای بزرگوار، مهربان
    بسیار ممنونم از سنجاق کردن مطالب و توجه حضرتعالی.
    هرچه نوشتیم از محضر بزرگانی چون جنابعالی آموخته ایم.
    درود ها
    ????????

    اصغر بالغ, [۰۱.۰۳.۲۱ ۱۷:۱۹]
    [ارسال از Aziz Ghavidel]
    ارادتی تام

    اصغر بالغ, [۰۱.۰۳.۲۱ ۱۷:۲۵]
    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت
    شیخ بزرگوار ، عزیز دل
    ممنون و سپاسگزارم
    ???????

    [ارسال از Rasoul YF]
    باسلام و درود جناب بالغ بزرگوار ممنون باز هم مثل همیشه زیبا و کاربردی و نوستالژیک ، اما از اینکه هشتمین قسمت درواقع آخرین قسمت چومچه گلین بود
    یعنی نداشتن انتظار و امید برای خوانش های بعدی ، اما امیداست مطالب دیگری را بفرم دیگرکه در سینه دارید و گنجینه ی گرانبهایی است از سالها تجربه و تحقیق و پژوهش و ……. شروع کنید که :
    ارزشمندترین هدیه ایست به نسل امروز ،
    ودیگر در مقابل نظر پر محتوا و فلسفی خانم دکتر رحمانی ( زندگی عاریتی در مقابل زندگی اصیل و …) و یا کامنت دکتر نجد در مورد شاهد نوستالژی دیگر و …
    چیزی نمی توان گفت
    الا اینکه در مورد پاراگراف آخر:
    “” بنظر ، این لجاجت های اجتماعی و اخلاقی گذراست و ……….”
    باید یک کتاب کامل در مورد این لجاجت ! و تغییرات اخلاقی اجتماعی ! و ………..نوشت و ده ها ساعت بحث کرد
    بیشتر خوف و ترس از این است که در لجاجت با طبیعت هوشمند تا جایی پیش رویم که دیگر نه از تاک نشانی ماند و نه از تاک نشان !

    [ارسال از Rasoul YF]
    البته ناگفته نماند بنده نیز قصد دارم در همین راستا ( تحلیلی نوستالژیکی) از وضعیت تغییرات اقلیمی در ۴۰ سال اخیر در وسع وتوانایی و دانش وتجربه اندک خود مطالبی را در پاسخ به سوالی که از بنده در یکی از گروه پرسیدند به سمع و نظر دوستان برسانم
    تا چه قبول و افتد و که در نظر آید ?

    اصغر بالغ, [۰۲.۰۳.۲۱ ۰۶:۰۹]
    سلام و عرض ارادت جناب یگانه عزیز
    ممنون و متشکر از توجه و وقتی که برای خوانش این مطالب و متن های طولانی صرف نموده و دیدگاه عنایت می فرمایید،
    بله درسته برادر، در بعضی از موضوعات ساعت ها باید صحبت کرد و مسئله را شکافت.
    به نظر حقیر ، ما در یک مقطع تاریخی لجاجت عمدی اکثریتی با … هستیم، والا کردار و پندار ایرانی این نیست، شاهد این ادعا، انسجام و حرکت های توده ای مردم در کمک رسانی اوایل انقلاب، حوادث و گرفتاری هایی همچون، مدرسه سازی، زلزله، سیل و … شاهد بوده ایم و خواهیم بود. و …
    درودها
    ????????

    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت جناب یگانه عزیز
    ممنون و متشکر از توجه و وقتی که برای خوانش این مطالب و متن های طولانی صرف نموده و دیدگاه عنایت می فرمایید،
    بله درسته برادر، در بعضی از موضوعات ساعت ها باید صحبت کرد.
    به نظر حقیر ، ما در یک مقطع تاریخی لجاجت عمدی اکثریتی با … هستیم، والا کردار و پندار ایرانی این نیست، شاهد این ادعا، انسجام و حرکت های توده ای مردم در کمک رسانی اوایل انقلاب، حوادث و گرفتاری هایی همچون، مدرسه سازی، زلزله، سیل و … شاهد بوده ایم و خواهیم بود. و …
    درودها
    ????????

    [ارسال از اصغر بالغ]
    سلام و عرض ارادت
    سپاسگزارم برادر
    ??????
    [ارسال از خسروشاهی شانلی بناب]
    سلام بالغ عزیز
    چومچه گلین بقدری زیباست، که دوباره هم شروع بخواندن کردم
    ⚘?⚘

    [ارسال از اصغر بالغ]
    ممنون متشکرم
    حاج آقا حضرتعالی استادی مهربانید، حقیر در کلاس درس جنابعالی آموخته ام
    درودی از بن جان ??????