نمایش نوار ابزار

فرستادن “خونچه و خلعت” چرشنبه سوری در بناب

 

✳️- چَرشنبه سوری در بناب

??? – “خونچه و خلعت”
خونچه = خوانچه = خوان + چه = خوان کوچک. عبارت بود از یک مجمعه مسین که در داخل آن از خوردنی های ساده (آجیل، کشمش، لب لبی، نخود ه، بادام، سنجد، گل مویز، شیرینی های رنگی، حلوا محلی، و…).
? قبل از ظهر پدر به سفارش بانوی خانه هر آنچه نیاز خونچه بود از “چرشنبه بازار” خریداری و در اختیار بانوی مسئول تزیین و تهیه خوانچه می گذارد تا به خانه داماد و دخترشان بفرستن. به همراه خلعتی از پارچه، ظروف مسین، طلاجات و آنچه نیاز دخترانشان بوده و قبلاً با مادر هماهنگی به عمل آمده بود خریده می شود.
برای اینکه زیبایی خونچه حفظ شود و از خوردنی ها داخل خونچه در بین راه دیده نشود، روی آن یک پارچه سفید گلدوزی شده، می کشیدند و خونچه را به سر نوجوانان می گذاشتند تا به خانه دخترانشان تحویل دهند.
? – بعضی خانواده ها که توان مالی بیشتری داشتند سه تا پنج خونچه می فرستادند، خصوصاً، برای دخترانی که اوّلین چرشنبه اش بود، بانوان محلّه بعد از ظهر دم درِ خانه ها جمع می شدند و خونچه ها را نگاه می کردند. رسم بود صاحب خونچه از نزدیکان و خویشان دعوت می کرد که بیایند به خونچه های اولین عید عروس نگاه کنند. صحنه های زیبایی در محلّات و خانواده ها آفریده می شد. رفت و آمد خونچه های الوان محلات را بهاری کرده بود. از این روز سالی یک روز و آن هم امروز بعد از ظهر. نقش خونچه در راستای افرایش محبت و صمیمیّت بین دو خانواده ی تازه فامیل می انجامید. از قدیم گفته اند (تکَه محبّت آرترار = دادن یک لقمه کوچک محبّت و صمیمیّت را بیشتر می کند)، و هم پیامی بود به دختری که تازه از جمع خانواده اش جدا شده و به امید زندگی به خانوده ی دیگری رفته، یعنی با اینکه از جمع ما رفته ای اما تو از مایی و ما تو را دوست داریم، با این کار نگرانی های احتمالی دخترانشان را خنثی می کردند.
?- امّا انگار قراره در کنار هر زیبایی یک زشتی و آفتی هم رشد کند. زشتی اینگونه خونچه فرستادن، چشم هم چشمی و “دُمَل” فخر فروشی بعضی از خانواده های کم ظرفیت بود که بنوعی می خواستند دیده شوند و دارایی خود را به رخ دیگران بکشند. شاید هم به بخاطر زشت کاری ها، این سنت های خوب برچیده شدند.
انسان هایی هم بودند که با قلبی مملو از عشق و مهربانی به خانواده های چشم به راه، مخفیانه، خونچه و خلعت چند خانواده محروم را تهیه و در اختیار خانواده آنان می گذاشتند، ??


اصغر بالغ
بازنشسته میراث فرهنگی بناب
???????

 

 

دیدگاه ها