نمایش نوار ابزار

چَرشنبه بازار در بناب.  (قسمت دوم –  بخش ۱)

چَرشنبه بازار در بناب.  (قسمت دوم –  بخش ۱)

🙏 – آخرین روز سه شنبه هر سال را در گویش محلی “چرشنبه بازار” می نامند. این بازار یک روز قبل از “چرشنبه” برای تهیّه، تامینِ وسایلِ مراسم شبِ چرشنبه سوری تشکیل می شود. در این روز بازاریان، دست فروشان، بازار سنّتی عمومی دیگری می آرایند. که یادآور بازار های سنّتی ساده “پایا پای” تاریخی ست. همه چیز جلو چشم مردم در طَبَق اخلاص. بی بزک در بسته بندی های فریبنده، چیدمان در ویترینی های لوکس، بی استفاده از نام تبعیضِ آمیزِ بالای شهر، پایین شهر و سیسمونی از ترکیه، به رخ کشادن ثروت بادآورده ها، به بهانه های گرانفروشی، فخرفروشی، خودنمایی،  چشم هم چشمی رنج آور برای دیگران. بی خاصیّت ترین خرید که به جز ناراحت کردن دیگران، رقابتی و طبقاتی کردن فضای زندگی مردم چیز دیگری ندارد،  درون مایه اش از آرامش، نشاط و شادی همگانی تهی ست

  🌹- به رسم همه ساله، مردم اجناس خودرا در کف خیابان باهنر بر سر راه مردم و کودکان می چینند. انگار امروز، روز “کودک” است، جمعیّتی انبوه که به سختی می توان از داخل مردم عبور کرد. طول یک کیلومتری دو خیابان را به سه قسمت کناره ها و  وسط خیابان تقسیم کرده اند، هر فروشنده مقدار مساحتی از خیابان را که قبلا در اختیار گرفته می چینند. از اولین ساعات روز صدای تبلیغاتی فروشندگان، با اسباب بازی های رنگارنگ، انواع خوردنی های شب چرشنبه، فریاد “بیایید بخرید دارد تمام می شود”، از هر طرف شنیده می شود.

👏 – نوای سوت دهنی، شیپور زنی های  ممتد کودکان و بزرگان، قشقرق و هلهلهِ جوانانی که با جیب خالی به هوای شادی آمده اند.  دست زدن های شاد فروشندگان، ارکستر و همنوازی مردم یک شهر را خلق می کند.  ذوق و شوق بزرگان کمتر از بچه ها نیست.  فریاد تبلیغات “این را بخر” ،  “آن را بخر”، کودکان را برای خرید حریص تر می کند.  شادی از سر و صورت بچه ها مثل باران بهاری می بارد،  قیافه ها مانند “گل” شکفته اند، رنگین کمانی از شادی ملّی در آسمانه شهر شکل گرفته است. در این شلوغی حال کودکان چنان کوک است که هیچ کودکی در خودش نیست.  در آغوش امن پدر، نمی داند به کدام سمت و سو نگاه کند. همه چیز در اینجا برای کودکان تازگی دارد، نه دیروز این طور بود و نه فردا چنین خواهد شد.

    برایش یک سئوال بزرگی است، مگر امروز چه اتّفاقی افتاده است.؟؟ اما حالا جای این بحث ها نیست، باید سهم حداکثری را از انرژی این شادی ملی گرفت و به مادرِ خسته از “خانه تکانی”، هدیه برد. کودک آن که را از “چرشنبه بازار” دیده با شوق تمام به مادر می گوید و می پرسد امروز چه اتفاقی افتاده است؟؟

(بقیه در بخش ۲)

علی اصغر بالغ

بازنشسته میراث فرهنگی بناب

🌾🌹🙏🙏🌹🌾

 

 علی اصغر بالغ

بازنشسته میراث فرهنگی بناب

 نگارنده کتاب دو جلدی نگاه نگاره ها 

🌾🌹🙏🙏🌹🌾

دیدگاه ها