نمایش نوار ابزار

💐- مادر بمان :( قسمت سوم، پایانی)

💐- مادر بمان 🙁 قسمت سوم، پایانی)

🍁- رنجوریم مادر، رنجور از این تاجران و کاسبانِ جیب بُر که دستی در قدرت دارند. زیاده خواهان نفوذی و تزویری که همه ی عواطف انسانی،  فرهنگِ ایرانی، سلامتی مردم و زیبایی شهری را به سخره گرفته اند. کارخانه “کاوه سودا” را می گویم مادر. نمی گذارند آب از گلوی مان و هوای َپاک از مشام مان به آرامی روانه شود.
🥀- مادر کنار ما بمان: امروز به فرهنگِ جمع نشینی، کنار همنشینی، دورهمی های صمیمی. تعامل با همدیگر  بیگانه ایم.  در تقابلی با زمین و زمان می جنگیم،  از فرهنگ اخلاق و عدالت و آشتی، خالی شده ایم،  با این همه جمعیّت تنها مانده ایم.
🙏- مادر بمان: ما تحمل نبودنت را نداریم،  با رفتن تو،  تمام این زیبایی ها می میرند. در کنار جوانان و دخترانت بمان، که در گستره ی این تنهایی،  فرزندانت آرزوی یک شغل و تشکیل یک زندگی ساده را باخته اند.  در لای چرخ های کمبود و گرانی خرَد سوز ، خمیر می شوند. آرزوها دیگر دست نیافتنی شده است. جوانان به زندگی یتیم شده اند.
🌼- مادر: ذهن و افکارما به تکانه هایی همانند “نهره” نیازمند است. ما را در کنارت بنشان. افکارمان را بهمزن، تا “نهره” ی ذهنمان “کره” اندازد و ما را در این گسستگی فرهنگی و خانوادگی، یاری رساند.
👈🏽- مادر بمان: بما بیآموز فنّ این به همزنی را. حوصله و صبوری این کردار را. حرکت های آرام و آهسته را، همانند بستر نرم “نهره” را. بما بگو چه حرکت های “نهره” در بستر خشم، شکننده است. مادر بگو که نهره ذهنمان تا زمانی که “کره” نزده باید “دهان” نهره را بست، این تلاش ها باید اندرونی باشد. مادر بگو که گاه گاهی از سوراخ “نهره” فشار هوای اندرون را باید گرفت، و الّا “نهره” می ترکد، این کار دیوانگی ست. بگو چه این تکانه های”نهره” باید دست مادران باشد، چراچه مادران به تکانه های گهواره آشنایند. یکی ذهن می ساید وان دگر جسم می آساید. مادر، رها ساز “کره” ی افکارمان را، از دستِ افکارِ این ماست، ماستی های ترشیده و زمان گذشته جهانی.
🌹- مادر: انگار افکارمان درد زایمان گرفته است، در کنار ما باش و همراه ما بمان، که سخت به همراهی تو نیازمندیم. بمان و دامنت را بگشا، بچه هایت از این هوای غمبار و غم آلود ، از آمد و شد این ابر های سیاه بالای سرمان، ازصدای نعره های جدالِ رعد و برقِ ابر های خشمگین، سخت مضطرب و نگرانند.
🌲- مادر، تو تجربه ی گرفتاری های تاریخ این قوم را در سینه داری، به بچه هایت بگو که این نعره ها و غرّش ابرها، برای نشان دادن قدرت بهار به زمستان است، تا این زمستان مرگ آورِ زندگی دگربار باز نگردد
🌻- مادر بگو که وقت طلوع روشنایی صبح است. تا زمین بیدار شود، دست و صورتش را به آب نیسان بهاری بشوید، بگو که زندگی به زمین باز می گردد،
🍀- مادر، بگو که در این سفره چینی توسط زمستان. با آن وعده های پر اشتها، این آگاهی را بمردم داد که، در این سفره، چیزی جز کمبود، گرسنگی و بیکاری زمستان برای مردم. زیاده خواهی و زیاده خوری برای نفوذیان خزانه نشین. حاصلی برای مردم نداشت
💧- مادر، به بچه های نگرانت بگو، شاید از بارش این باران، سیلی جاری شود و آسیبی رساند. اما از جریان جویبارش جوانه ها خواهد زد. این زمین دوباره سبز خواهد شد. (پایانی) .

علی اصغر بالغ

بازنشسته میراث فرهنگی بناب

دیدگاه ها
  • adminn پاسخ به دیدگاه

    سلام علیکم وقت شما بخیر استاد عزیز جناب آقای بالغ ،
    نگارش بینهایت زیبا و دلنشین ،
    قلمتان توانا،وجودتان بی بلا انشاء الله 🍃⚘🍃
    خسروشاهی

    سلام و عرض ادب حاج جان
    فدای استادم عزیز دلمی
    از توجه حضرتعالی سپاسگزارم
    درودها بالغ
    🌹🍀🙏🏾🍀🌹