نمایش نوار ابزار

دورهمی های  “همدلانه” را دور نزنیم ( قسمت دوم)

 دورهمی های  “همدلانه” را دور نزنیم ( قسمت دوم)

🌾 《… با اینکه شرط ما در این جمع نشینی نان و پنیر بود، و این نان گرم و پنیر محلی در این باغِ سرسبز اقای حدادصادق بسیار لذت بخش بود، امّا به یک آبگوشت محلی (قازان شورباسی)، با نان تازه سنتی، لذت این نشست را در خاطرمان برای همیشه ماندگار کرد.

🌺- نان سنّتی خانه گی: باغ آقای صادق حدادصادق بهانه به دست حقیر داد تا خلاصه ای از خاطرات خود را از روش پخت نان خانگی بیان کنم.

حقیر در کوچکی به هنگام  تعطیلات تابستانی دوره تحصیلی، چندسال در نانوایی کار کرده ام. همچنین روش پخت نان تنوری خانه گی را درخانه از مادر یاد گرفته و شرکت کرده ام..

در  سال های ۱۳۴۰ پدر بهترین گندم دیمی را از روستای آلقو می خرید و آن را در آسیاب آبی واقع در محله اولادذکور(کوی حافظ) آرد می کرد. تجربه تلخ قحطی و گرانی نان در گذشته باعث شده بود که پدران به شرط احتیاط آذوغه ی گندم یک ساله خانواده را بنام “زومهار” خریداری و آن را بعد از آرد کردن در مطباخ خانه و در خمره های بزرگ سفالی بنام  “تغار” نگهداری کنند.

مادر هر ۱۵ یا ۲۰ روز در خانه در اتاقی بنامِ  “قیش ائوی” (۱)، با بانوی نان پز نان تهیه می کرد.

🍁- نصف شب بیدار می شدیم و آرد را در تشت های چوبی مخصوص بنام “تغار چوبی” یا تشت مسی خمیر می کردیم و با مشت به نوبت آنقدر می کوبیدیم تا به خوبی برسد و خمیر گردد. نرمی و سفتی خمیر بستگی به تجربه خمیر گیر داشت که در نهایت مادر نظر می داد.  مایه خمیر همان خمیر ترشیده و تخمیر شده ی  خشکیده بود.  یک لیوان از این مایه خیس شده برای یک تغار خمیر کافی بود.

 خمیر تخمیر شده نانش زود در دهان هضم می شود.

👈-  رسیدن خمیر تا مرحله پختن نان فرایندی را طی می کرد. اگر خمیر زیاد تخمیر می شد به جوش می آمد و از تغار بیرون می زد.  لواش  در دیواره تنور نمی ایستاد و می ریخت.  اما لواش خمیر خوب رسیده، در دهان زود هضم می شد،

👏-  سحرگاهان قبل از آنکه انوار خورشید لحافِ نرم و تر و تمیز چشمانمان را کنار زند. بوی عطر نان بیدارمان می کرد. چشم را که باز می کردیم دود تنور خانه ها، صدای شور شور رودخانه ها، آواز جیک جیک پرندگان در فضای محله می پیچید. عطر و طعم و لذت نان با مادرانمان رفت و دیگر تکرار نمی شود.

۱ –  “قیش ائوی” در گویش محلّی ست. یعنی خانه زمستانه. در قدیم بیشتر شهرها و روستاهای آذربایجان بدلیل سرمای شدید، از این اتاقِ تنور دار  بعنوان اتاق زمستانی و محل پختن نان خانگی استفاده می کردند و بعد تمام شدن نان دورِ تنور گرم  جمع  می شدند. ( ادامه دارد)

 

 

 

علی اصغر بالغ

بازنشسته میراث فرهنگی بناب

🌾🌹🙏🙏🌹🌾

دیدگاه ها
  • adminn پاسخ به دیدگاه

    ]
    باسلام واحترام
    فقط استادعزیز جناب آقای بالغ می‌توانند حال وهوای انروزهای پر خیروبرکت را باین دلنشینی نگارش کنند ،دستمریزاد
    🌲🌹🌲🌷🌲

    اصغر بالغ, [۰۸/۲۹/۲۰۲۳ ۱۲:۱۸ ق.ظ]
    سلام و ارادت حاج جان
    شبتان متصل به نور
    درودها
    🌹🌻🌹

    ای من فدای عزیزدلم
    مدیری توانمند
    عزیز همه اعضای دورهمی این گروه
    سپاس
    🙏🌹🙏

    اصغر بالغ, [۰۸/۲۹/۲۰۲۳ ۰۹:۰۲ ق.ظ]
    درودها استاد بالغ بزرگوار با این نگارش زیبا و تصویر ذهنی عالی حس زیبایی به خوانندگان‌و مخصوصا نسل آن روزها و سالها می‌دهید دستمریرزاد همیشه سلامت باشید قلمتان توانا
    👌👌👌👌👌👌🌺🌺🌺🌺🌺👏👏👏👏👏👍👍👍

    🌹- سلام و عرض ادب جناب یگانه عزیز
    استاد شمایید، حقیر اگر چیزی نوشته ام از محضر اساتید بزرگوار در گروه یاد گرفته ام.
    چه روزگاری داشتیم
    چه طبیعت بکر و سالمی
    بازنان و مردان سخت کوش و فداکار
    زندگی کردن سخت بود
    اما آرام بود، به آرامی جریان آب جویبارها
    کمبود بود
    اما زیاده خواهی، ولع خوردن مال دیگران نبود
    آسایش امروزی نبود ولی آرامش زندگی بود
    با زنان و مردان وفادار، در هر شرایط سخت و نداری، مصمم به زندگی بودن
    جشن و شادی ازدواج بود
    اما ازدواج سفید نبود، جشن طلاق نبود
    👈🏽 درب خانه ها باز بود و از قفل های بزرگ امروزی خبری نبود.
    دکّه های نگهبانی در هر محله نداشت
    اکثر درب خانه ها یک نوع قفل داشت. “جولاکلید” و یا قفل دولبه بالای درب ورودی حیاط، آن هم اگر دو انگشت از لای درب فرو می بردیم می توانستیم باز کنیم. انگار این درب ها و قفل های برای عدم ورود حیوانات موذی بود.
    حرمت همسایه به حد اعلا بود
    چشم و هم چشمی نبود
    چه زیبا بود وقتی بانوان جمع می شدند و سبزی یکساله بانوی خانه را تمیز و خرد می کردند. به نوبت، هر روز نوبت خانواده ای
    و صد ها بودن های مثبت دیروز و بودن های منفی امروز
    با این همه رفاه تمام عیار و آسایش بودن ها برای عده ای، اما بی لذت از زندگی
    در کنارش، فقر و نداری زباله گردی خانواده ها. حتی تبسم را از لبان هر انسانی میگیرد
    هنوز به حس و خاطرات خوب آن روزها دل خوش
    درودها جناب سلامتی عزیز پاینده باشید برادر
    بسیار زیبا و علمی در مورد عمق نویسندگی و یک نویسنده ی با ذوق که نوشته هایش مورد قبول خاص و عام است صد البته که نویسنده برای خوشایند همه نمی نویسد معمولا ابتدا برای دل خود می نویسد ممکن است باشند کسانی که قبولش ندارند اما این نویسنده ی “” بالغ “” ما
    برای دل خود و دل ماها می نویسند 🙏🙏🌺🌺

    درود درود درود،جناب بالغ گرامی حقیقتا این متنهای بینهایت ساده گویای شما درحد اعجاز أنروزهای درظاهرسخت امابسیارشیرین ایام کودکی را برای انسان تداعی میکند،همه ماها گویا سرنوشت مشابهی را از سر گذراندیم سپاس فراوان اصغرآقای عزیز.

    سلام و ارادت جناب آقای مرغوب عزیز و بزرگوار
    سپاس از لطف و محبتتان به حقیر
    ما شاید آخرین نسل آن روزگارانیم
    نسل ما نقش پل ارتباطی را بازی می کند تا خاطرات و فرهنگ و نوع زیست اجتماعیِ دوره گذشته را به نسل امروز انتقال دهد. هرچند در روی کاغذ، تا در تاریخِ این سرزمین باستانی ماندگار بماند.
    همچنان از مطالب شیوایتان می آموزم
    🍀🌻❤🌻🍀